برایش سنگ تمام گذاشتم.... بی ذات!!!! با همان سنگها سنگ سارم کردو رفت...
چه شده؟؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟؟ با دوچشمان پراز اشک صدایش کردی؟؟ گفته بودم ک دلش معدن بی معرفتیست... تو نشستی و دلت خوش ب وفایش کردی؟
از آن جمله هایی هستم ، ک انتهایش سه نقطه است. حال هر طور میخواهی تفسیرم کن..
ازاتاق خاطراتم بوي حلوا بلندشده است, آرام فاتحه اي بخوان... شايد خدا گذشته ام را بيامرزد...
"زوزه"کشیدن من ازسر ادعا نیست@زخمی چنگ بره ای شدم،که فقط بانگاهش سیرمیشدم!!!
همیشه سیاه پوشیده ام ؛ عشق ، مصیبت سنگینی است ! بی ذات جواب نداری؟؟؟!
هی لعنتی میخواهم توصیفت کنم: خیاط نبودی ولی خوب وصله های جور واجور ب من زدی.... آشپز نبودی اما چ آش چربی برایم پختی... کفاش نبودی اما چ ب اندازه کفش رفتنم را دوختی.... بی ذات لاشی صفت..
دلم آغوش ممنوعه ای را میخواهد که شرعی بودنش را فقط من میدانم و خدایم.@ ^زخمی^
امروز درختی را بعد از یکسال دیدم خشکیده بود*گفتم درخت تو چرا خشکیده ای*گفت بعد از آن روز که تو رفتی یارت را با دیگری دیدم که زیر سایه ام مینشست*و به تو می خندید.@ ^زخمی^
انجا كه گرگان از برادر خود خنجر ميخورند؛اعتماد به آهو هاي زيبايعني مرگ.@ ^زخمی^
خوش به حالت فاحشه...تن میدهی عاشقت میشوند...ما دل میدهیم فارغ میشوند...خوش به حالت که با تنت بازی میکنند...نه با دلت.@ ^زخمی
او همراهم اولم بود@اما براي هميشه خاموشش کردم.@ ^زخمی^
گلوله نمیدانست. تفنگ نمیدانست.شکارچی نمیدانست که پرنده داشت برای جوجه هایش غذامی برد...خداکه میدانست....!نمیدانست.@ ^رخمی^
هی تن فروش گرمای تنت ارزانی همان فاحشه ها....من سرمای تنهایم را به گرمای هوست ترجیح میدهم.@ ^زخمی^
ساقی،بی خیال من@سهم مرا هم بریز برای زمین@بگذار جاده ها مست کنند@شاید مسافرم را برایم پس آورد.@ ^زخمی
بزرگترین دروغت را یادت هست ؟ گفته بودی من همیشه راست می گویم.@ ^زخمی^
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮔﺮﮔﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ .ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ . ﺩﻧﺪﺍﻧﻬﺎیم ﮐﻪ ﺗﯿﺰ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺪﺭﻡ،@ ^زخمی^
گویند با دم شیر بازی کردن خطاست.اما خدایا خود شاهدی بخاطر تک دانه آهویم خیلی از شیرهای شهر بی دمند.@ ^زخمی^
مرگ سرنوشت آهویی بود که مکث کرد تا از روی کنجکاویش اسلحه شکارچی را ببیند..!*alone*
گفتم بیا!گفت:پاهایم یخ زده..رفتم ب پایش سوختم.گرم ک شدرفت بسوی دیگری..*alone*
تعداد صفحات : 7